بنده های خوب خـــــــــــــــدا......سلام، خوشحالم که لحظه هاتونو میزبان هستم.

t6311_a.jpg


پیشانی ام را
محکم به مُهر می فشارم
نه خدا! ... نشد
در این سجده هم
تو را به خاطر نیاوردم

روزه ی ترک تو را که گرفتم ، گفتی:
افطار کن! رمضان می داند ماه مبارک من توئی ... افطار کن روزه ی ترک مرا
اما کو گوش شنوا؟!!!

مرا تحمل می کنی
و من این همه را
حمل می کنم بر خوبی ام!
چقدر شیرین عقل است
این بنده ات خدا...


ماه میهمانی ات آمد
شکمم خالی شد
اما دل ، هنوز پر از غیر توست
نکند نسخه ی رمضانت هم جواب ندهد مرا؟!!! .... که بیچاره ام

به قول ریش سفید خانه مان:
رسیدن به رمضان
یعنی خدا
امید به برگشتنمان دارد!

این رمضان ندید بگیر گناهانم را
کار از شتر گذشته است
وگرنه می گفتم:
شتر دیدی ندیدی!!!

خدایا!
چه کم از خرمشهر دارم؟
مرا هم آزاد کن

خدایا!
بیا و این رمضان
بلندی های دلم را
از دست رژیم اشغالگر نفس آزاد کن

معبود عشق آفرین!
اینجا پرورشگاهی است به نام دنیا!
من اسباب بازی نخواستم
پول .... امکانات .... رفاه .... نخواستم
من اغوش می خوام
سایه ات ... توجه ات .... نوازشت را می خوام
لطفا بیا بابایم شو خدا


+ تاریخ شنبه 92/5/12ساعت 9:0 صبح نویسنده | قاصدک

هوالنور

امشب...

از آن شب هایی که بی تــو در عمق ظلمت ها،

تمام فرشتگان زانوی غم در آغوش گرفته اند...

و دل ناکام مـا هم، بی تــو در جستجوی گام های عشقت،

شام غریبانی دگرباره را در کویر داغ و تفتیده جهنم دنیا، طی می کند...

و گویی بی تــو تا ابد، سحری در پی این شام های غربت مـا نیست...

راستش را بخواهی، آتش شعله ورِ دلتنگی هایِ دل بی قرارِ م.ن هم،

امشب سخت زبانه کشیده...

و م.ن در دل تار امشب، بی چراغ؛ آمده ام...

آمده ام، تا در کنار تمام آنهایی که چشم انتظار تــو،

غریبانه تقدیری سرشار از بیداریِ قدر را طلب می کنند،بنشینم

و با تمام بار سنگین گناهی که بر دوش میکشم

سر به زیر انداخته و اعتراف کنم،

به تلخی روزگار نبودنت ...

و بلند بلند، بغض بی تویی ها را گریه کنم...

تا شاید، تــــــــــــو نگاهم کنی...

امشب هم سخت محتاجم به مُهرِ مِهر نگاه تــــــــو ...

اصلا بگذار امشب فاش از این احتیاج غریب بگویم،

نه مُهری می خواهم و نه مِهر نگاهی...

فقط تـــو را، خودِ تــو را می خواهم ای عشق...

سال هاست که بی تــــو، شب ها سحر نمی شود...

نمی آیی؟؟؟


142201484_PhotoL.jpg


+ تاریخ پنج شنبه 92/5/10ساعت 10:0 صبح نویسنده | قاصدک

http://www.uploadtak.com/images/q434_ccccc.jpg


وقتی که پیامبراکرم صلی الله علیه وآله و سلم در شب معراج به آسمان چهارم رسید، فرشته ای را دید که لوحی در پیش روی خود نهاده و به آن نگاه می کند و اشک می ریزد.

آن فرشته متوجه حضور رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم در آسمان چهارم نشد

لذا جبرئیل با بال خود او را متوجه حضور پیامبر کرد

هنگامی که فرشته متوجه شد ، بلافاصله رکاب آن حضرت را بوسید ، تعظیم و اکرام نمود و عرض کرد: یا رسول الله مرا معذور دارید! چرا که نور زیادی از این لوح متصاعد بود و به همین جهت من متوجه حضور شما نشدم.

آن حضرت فرمودند: در این لوح چه چیزی نوشته شده است؟

فرشته عرض کرد: در این لوح نوشته است: لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله.

سپس ملک گفت:من دو رکعت نماز بجا آورده ام که بیست هزار سال طول کشیده است.

به امر خدا پنج هزار سال در قیام و پنج هزار سال در رکوع و پنج هزار سال در سجود و پنج هزار سال در حال تشهد بوده ام. حالا ثواب این نماز را هدیه می کنم به امت شما.

حضرت فرمودند: امت من احتیاج به نماز تو ندارند. پس بدان که به عزت خدا هر کس از گناهکاران امت من یک بار صلوات بفرستند ، ثواب آن از بیست هزار سال طاعت تو برتر است.

منابع:امالی صدوق، ج 3، ص 429

لثالی الاخبار،ج3، ص 429


+ تاریخ چهارشنبه 92/5/9ساعت 9:0 صبح نویسنده | قاصدک

هوالرحمن.....

گویند ماه رمضانت که برسد

دست و پای فرشته ی سابق یا همان شیطان رجیم را می بندی تا گامهایمان را بیشتر به سویت برداریم و استوارتر ...

اما ...

بوی ناب عطر ماه تـــو زنده کننده جان های مرده است

و دل های اسیر را می کشد به سمت تــــو حتی وقتی به مو رسیده باشند...

ابتدا و انتهای با تــــو بودن روشنایی است...

حالا در انتشار بی شباهت روشنایی ات چراغ به دست دنبال چه می گردم نمی دانم...

وقتی همه جا نور است چراغ به کار نخواهد آمد ...

باید در برق نگاهت گم گشت تا بی نهایت مطلق...

عادت را از یاد باید برد وقتی قرار باشد سعادت را از ما بگیرد...

"سین" فاصله ی سعادت را بردار... می شود همین عادت  مدام به تاریکی ها...

که اگر در دل فواصل جا بمانی و غافل شوی سعادتمند نخواهی شد، حتی اگر در دل نور باشی...

شبهای ماه تـــو می تواند سعادت آفرین باشد اگر...

دست از خمودگی و عادت های پست برداریم ...

نمی دانم اما ...

تصور می کنم فقط این ماه است که تمام گامها را تـو آمده ای و مانده است یک گام ...

باور کن اگر نخواهی همان گام اصلی که سپردی اش به مـــا را ...

بر عکس بر می داریم و یک گام دورتر می شویم از تــــو ...

برای آن گام آخر هم خودت قدرتش را بده تا مـــا به سوی تـــو آییم...

نه سوی غیر ...


222d_73f6.jpg?c=5779


+ تاریخ چهارشنبه 92/4/19ساعت 9:0 صبح نویسنده | قاصدک

هوالحق...

بنگر که چه زیباست حکایت زندگی....
بازیگر توئی...کارگردان توئی...تماشاچی توئی... قصه نویس توئی...
فقط تـــــــــوئی که این همه ای...
تــوئی که اشرف مخلوقاتی...... تـــــوئی که بـــــشری.....


یادت باشد امــــــــا
آن قدرت بیکران را....

که اگر " ب" بسم الله اش نبود
بـــــ......+ شر جز شرّی هیچ نبود.
.
.
.


+ تاریخ پنج شنبه 92/4/13ساعت 2:0 عصر نویسنده | قاصدک