سبک و آرام ... همچون پری بر آب... روزهایمانبی آمدنتمی گذرد ... دریای شور چشمانمان تورا می خواند... و نگاه های هرزه گردمان در پی غیری جز،تـوست... به دور دست ها چشم دوخته ایم و در فرود خواهشدلغرقیم... هیچ خبری هم؛ در هیچ راه که نه_ این بیراهه های دل مانیست... بالا را می نگریم و در پایین، جا خشک کرده ایم بی هیچ تلاشی... سکون را در خاک ـ بر عروج به سمت افلاک ترجیح داده ایم... دل ها را فرازی نیست تا به نشیبی برسیم از بی تو بدون ها... خاک نشین اخلاص نیستیم که جلوگر نمی شوی ... و از نهان پرده نمی گشایی به شیدایی... این شده رسم روزگارمان که... باران نمی بارد...
+
تاریخ یادداشت ثابت - چهارشنبه 92/9/7ساعت 8:23 صبح نویسنده
|
قاصدک
منم مثل همه تو این عالم نفس میکشم.
فقط...
دلمـــــ.... میخواد زمین و زمان رو آلوده نکنم.
_________________________
هوالنور....
فقط اعتــــراف میکنم...
روزها
به عشقت، به یادت، به نامت....
واژه ها را بر سطور کاغذی دوختم.
امــــا امـــروز...
تمــــام واژه ها را به بند آویخته ام!
زیر آفتاب.
تا که هر چه هــــوای تــــوست
از سرشان بپــــرد.
و فقـــــط منتظـــــرم
تا باران ببارد.....
.
.
.
بارانـــم هوای باریدن نداری؟؟؟؟؟
اللهم عجل لولیک الفرج