ابتدا و انتهای با تــــو بودن روشنایی است...
حالا در انتشار بی شباهت روشنایی ات چراغ به دست دنبال چه می گردم نمی دانم...
وقتی همه جا نور است چراغ به کار نخواهد آمد ...
باید در برق نگاهت گم گشت تا بی نهایت مطلق...
عادت را از یاد باید برد وقتی قرار باشد سعادت را از ما بگیرد...
"سین" فاصله ی سعادت را بردار... می شود همین عادت مدام به تاریکی ها...
که اگر در دل فواصل جا بمانی و غافل شوی سعادتمند نخواهی شد، حتی اگر در دل نور باشی...
شبهای ماه تـــو می تواند سعادت آفرین باشد اگر...
دست از خمودگی و عادت های پست برداریم ...
نمی دانم اما ...
تصور می کنم فقط این ماه است که تمام گامها را تـو آمده ای و مانده است یک گام ...
باور کن اگر نخواهی همان گام اصلی که سپردی اش به مـــا را ...
بر عکس بر می داریم و یک گام دورتر می شویم از تــــو ...
برای آن گام آخر هم خودت قدرتش را بده تا مـــا به سوی تـــو آییم...
نه سوی غیر ...
